بانی فیلم – گروه تلویزیون: پخش و تکرار بیش از ۸۰ سریال از شبکههای مختلف، کارنامه مجموعه سازی تلویزیون را تا اینجای سال جاری تشکیل میدهند. این در حالی است که حدود یک سوم از این آثار مربوط به پارسال و سالهای قبلتر از آن هستند. تا اینجا و از میان آثار روی آنتن رفته، هنوز جای خالی یک اتفاق حس میشود، ولی همچنان داشتیم سریالهایی را که توانستند مخاطبان را تا حدود زیادی راضی کنند. همان طور که چند هفته پیش وعده داده بودیم، مروری انتقادی داریم بر این آثار و کیفیت ساختاری آنها که در سایه آن به هر حال جایگاه و نحوه عملکرد هر شبکه در عرصه سریال سازی نیز روشن میشود.
بهار؛ فصل سریالهای نوروزی
آغاز فصل بهار در تلویزیون گره خورده با شروع پخش سریالهای نوروزی. در واقع مدیران تلویزیون همه همت خود را صرف این میکنند تا اگر پای آنتن در سایر مقاطع سال لنگ میزند، دست کم نوروز جبران مآفات کنند. تازه تلویزیون این شانس را دارد که مطبوعات از اواخر سال تا اوایل فروردین کرکره را پایین میکشند و نقد و نظری هم اگر در روزهای مذکور به برنامهها وارد است، محدود به فضای مجازی و سایتها میشود. ضمن اینکه نباید فراموش کرد نوروز امسال ملاک دقیقی برای ارزیابی عملکرد مدیران تازه منصوب شده نبود؛ چرا که تنها سه- چهار ماه فرصت برای برنامه ریزی داشتند و کمیت بودجهشان هم میلنگید.
«پایتخت ۴»؛ نزول یک کالت
«پایتخت ۴» با وجود دستمایه قرار دادن داستانی آشنا و مورد علاقه مردم و منتقدان در سه سری قبل، افت فاحشی را تجربه کرد. سری چهارم سریال مقدم برخلاف سه سری قبلی، از باکس نوروز در آمد و با افزایش قسمتها در ایام ماه رمضان به پخش رسید. شاید همین نکته و ورود بی مورد به مسائل انتخاباتی، سری چهارم را از رمق انداخت. تکیه مفرط و شدید به ظرفیتهای کمدی کاراکترهایی که در بیش از سی قسمت مورد استفاده قرار گرفته بودند، ایدهای نبود که بتوان با یک فیلمنامه متوسط از آن توقع ایجاد فضاها و موقعیتهای بکر و تازهای را داشت. هر چند سازندگان از کاراکترهای تازهای با بازی محمدرضا علیمردانی (بائو که رقیب انتخاباتی همسر نقی بود)، پرورش بیشتر کاراکتر رحمت خروس (هومن حاجی عبداللهی) و… نیز بهره بردند، اما برخلاف عامه مخاطبان، منتقدان روی خوشی به «پایتخت ۴» نشان ندادند. حضور پررنگ یک شرکت تولید مواد شوینده و بهداشتی به عنوان اسپانسر که نویسندگان نتوانستند آنرا به شکل حرفهای در داستان بگنجانند هم از سوی مخالفان ابزاری برای طرح نقد منفی علیه آن شد. از سویی غیبت بازیگری با اثرگذاری مهران احمدی که بازی در «نفس» نرگس آبیار را به «پایتخت» ترجیح داد، به خلاءهای مهم سریال دامن زد. شاید مجموع این موارد سبب شده که تلویزیون فعلاً ساخت سری پنجم آنرا از دستور کار خود خارج کند.
«در حاشیه ۱»؛ شکایت منتقدان، استقبال بینندگان!
«در حاشیه ۱» فارغ از بحثهای کیفی، این واقعیت را ثابت کرد که همیشه حجم ثابت و انبوهی از مخاطبان، طرفداران آثار مهران مدیری هستند و به عشق او، ساختههایش را نگاه میکنند و به آنها میخندند. نکتهای که گویا خود مدیری هم بر آن واقف است و با یک فیلمنامه متوسط و کمترین میزان از شوخی، بازگشتش به تلویزیون را پس از چند سال رقم زد. او در این مجموعه اتکای فراوانی به خلاقیت و توان بداهه پردازی بازیگرانی همچون مهران غفوریان، نصرا… رادش، جواد رضویان، محمدرضا هدایتی و… داشت و با همین تمهید، رضایت نسبی مخاطبان عام را دوباره با خود همراه کرد. خاصه آنکه چند تکیه کلام از زبان کاراکترهای این سریال هم چنان گل کرد که به ادبیات سیاسی کشور راه یافت و به عنوان امتیازی در بررسی توفیق آن تلقی شد.
مدیری و گروهش البته امکان آنرا یافتند تا بخشی از کاستیهای سریال را به پای ممیزیهای مضمونی آن در شوخی با صنف پزشکان و پرستاران بنویسند و از ساخته خود دفاع کنند. این در حالی بود که منتقدان به سریال تاختند و سایر برنامه سازان نیز با اعتراض به قرار گرفتن بخشهای پشت صحنه در برآورد بودجه این مجموعه، در صف مخالفان سریال قرار بگیرند. استقبال مردم اما پشتوانه سریال شد تا سری دوم آن هم به تولید برسد که در جای خود به آن هم میپردازیم.
«شمعدونی»؛ طنز در نیامده
روند تولید سریال «شمعدونی» توسط سازندگانش آنقدر ادامه یافت تا به جای دوره علی دارابی، در زمان رییس و معاون جدید سازمان به آنتن برسد؛ انگار که چه آش دهان سوزی است تا مبادا توفیقش به پای قبلیها نوشته شود. حاصل کار اما با وجود نوآوریهایی در متن و اجرا، امیدوار کننده نبود. مهمترین مشکل سریال این بود که نمیخنداند. نویسندگان سریال سروش صحت و ایمان صفایی با وجود طراحی کاراکترهایی که قابلیت کمدی دارند و فضاسازیهای طنز، از شوخی نویسی غافل شده بودند و مجموعه از تعریف ژانر مورد نظر دور مانده بود. ضمن اینکه محمد نادری نتوانست همچون بهنام تشکر در «ساختمان پزشکان» به پدیدهای که انتظار میرفت بدل شود و از ضعفهای متن ضربه خورد. سایرین هم کم و بیش گرفتار همین مسئله شدند. آتنه فقیه نصیری که اصولاً بازیگر شیرینی برای آثار کمدی نیست، قرار بود در تضاد با شوخ و شنگی هوشنگ (محمد نادری)، بی تفاوتی عطا (حسن معجونی) و جنجال سازی شیرین (نگار عابدی) موقعیت کمدی ایجاد کند که در اجرا، به شدت سطحی و بی نمک از کار درآمد، صحت تلاش بسیاری کرد تا با تجربه خود، کمبودهای متن را در اجرا و با توجه به تواناییهای بازیگرانش رفع کند، اما به موفقیت نرسید. از سویی اعتراضهای بی موردی که نسبت به رواج بی اخلاقی در جامعه در قالب رفتارها و مناسبات کاراکترهای این سریال در رسانهها مطرح شد، تلویزیون را ناچار به قیچی زدنهای متعدد در آن کرد و همین نفس باقیمانده کار را هم گرفت. این سریال از اردیبهشت ماه در بیش از ۵۰ قسمت در شبکه سه پخش شد.
«جاده قدیم»؛ بی هویت و مثله شده
بهرام بهرامیان ظاهراً مدتهاست در سینما و تلویزیون شانس ندارد و پروژههایش به گرفتاری میخورند. «آینه و شمعدون» در سینما آن طور بلاتکلیف مانده و سریال «جاده قدیم» هم در تولید و پخش چنان دچار حاشیه شد که ارزشهای احتمالیاش پنهان ماند. «جاده قدیم» در وهله اول با خودسانسوری اجباری در ناکجاآبادی بودن شخصیتهایش یک لهجه من در آوردی را ارائه داد که هیچ کمکی به در آمدن شخصیتها یا بامزه بودنشان نکرد. گریز به سریال پر بینندهای مثل «برکینگ بد» در قالب گریم و شخصیت صادق هاتفی هم شأنی برای سریال به همراه نداشت. زوج حمیدرضا آذرنگ و یکتا ناصر در کنار شهرام حقیقت دوست، به دلیل بازیهای سرد بازیگرانش، کششی برای جذب و همدلی مخاطب نداشتند. قصه تعقیب یک گاو هم چیزی نبود که به دل بنشیند و حتی کنجکاوی برای پیگیری داستان برانگیزد. بهرامیان اما معتقد است سریال به دلیل ممیزیهای بی قاعده و سلیقهای، انسجام ساختار و وحدت قصه را از میان برد و آنرا تبدیل به شیری بی یال و دم و اشکم کرد.
در نهایت «جاده قدیم» برخلاف انتظارها مبنی بر شالوده شکنی و نوگراییهایش در مضمون، یک شکست کامل بود. جالب آنکه احتمالاً به دلیل حضور چکامه چمن ماه در یکی از نقشهای فرعی، تلویزیون حالا حالاها سراغ بازپخش آن نرود و شاید آنرا برای همیشه راهی آرشیو کند
«سر به راه»؛ بلاتکلیف
«سر به راه» چوب همان نگاه غلطی را خورد که چند سالی میشود در تلویزیون باب شده؛ «کمدی کار در نیامد، عیبی ندارد میگوییم شیرین شده!». «سربه راه» را مهدی محمدنژادیان نوشت که در «کلاشینکف» و «گشت ارشاد» نشان داد با مایههای کمدی آشناست، اما عدم توانایی او در شوخی نویسی و ایجاد موقعیت کمدی، سریال مذکور را به یک درام اجتماعی غیرجذاب و کم اثر تبدیل کرد. ناگریز شدن جوانی (سیاوش خیرابی) برای کار اجباری در یک موسسه نگهداری از کودکان بی سرپرست، تمی برآمده از نگاه مدیران تلویزیون در جهت اشاعه مسائل فرهنگی و آموزشی بود که از همین چهارچوب هم فراتر نرفته بود. شکست سعید سلطانی در ساخت آثار طنز که پیشتر در ماه رمضان سال ۸۷ با وجود بهره گیری از محسن تنابنده و جواد رضویان در سریال «مامور بدرقه» شکل گرفت، اینجا تکرار شد. حتی حضور بیژن بنفشهخواه، الناز حبیبی و شقایق دهقان هم نتوانست ذهنیتی که از کمدیهای قبلی آنان در خاطر بیننده ایجاد شده را تا حدی در «سر به راه» القا یا احیا کند. سریال نه به واسطه فضای شاد نوروز، تلخی آثار صریح اجتماعی را داشت و نه میخنداند. صرفاً تعدادی آدم، مقادیری دیالوگ را در هر قسمت خرج هم میکردند و از خط روایی جذاب هم خبری نبود. از سویی مصادف شدن نوروز ۹۴ در آغازین روزها با ایام فاطمیه، از بار طنز آن کاسته بود. «سر به راه» مصداق آثاری بود که به خاطر جریان تولید آرام و بدون دردسر خود، مطلوب مدیران هستند و گوشهای از آنتن را از خالی ماندن نجات میدهند. این سریال را شبکه سه در نوروز پخش کرد.
«فوق سری»؛ ناکام
تجربه تازه مهدی فخیم زاده در تلویزیون از همه جهت یک ناکامی بود. مضمون تکراری جا به جایی با وجود خلاقیت و تواناییهای بازیگری فخیم زاده، اینجا نتوانست بدل به یک عنصر جذاب شود و خلاءهای داستان را بپوشاند. «فوق سری» با نام قبلی «قورباغه و قناری» قرار بود کمدی پلیسی باشد، اما نتیجه کار بامزه نشده بود. فخیم زاده میخواست با رجوع به کاراکتر آشنایش از سریالهای قبلی خود که مردی شوخ و شنگ و شبه خلافکار است، آنرا در مدیومی تازه و به عنوان پلیسی حرفهای نیز به تصویر بکشد که موفق نبود. ممیزیهای تلویزیون و به ویژه ناجی هنر بر سریال هم چنان بر شالوده اثر تأثیر منفی گذاشت که فخیم زاده اواخر پخش در نامهای با اعتراض به این اقدام، از انتساب کارگردانی آن به خودش اعلام برائت کرد! هر چند ابعادی از سریال تازگی داشت. انتخاب صدای محمد نادری برای کاراکتر منفی فخیمزاده، بسیار مناسب بود و روی چهره او نشست. نادری که آن زمان هنوز «شمعدونی» را روی آنتن نداشت و چهره و صدای او برای مخاطبان آشنا نبود، با صداسازی درستی به جای فخیمزاده حرف زد. در میان فرعیها هم شاهد بازیهای قابل توجهی از امیر زند، شقایق فراهانی و در بخشهایی از فخیمزاده بودیم که متأسفانه حواشی پخش، از تأثیر آنها کاست. این سریال را شبکه یک در نوروز پخش کرد.
«گاهی به پشت سر نگاه کن»؛ کهنه
سریال مازیار میری پس از مدتی بلاتکلیفی بالاخره برای باکس ماه رمضان امسال شبکه دو انتخاب شد و این گزینش در حالی بود که مجموعه مذکور نه با هدف نمایش در آن مقطع ساخته شده بود و نه تناسبی با فضای ماه رمضان داشت. «گاهی به پشت سر نگاه کن» با شروع ناامید کنندهاش در دو قسمت، فضایی به شدت کهنه و قدیمی را ارائه کرد که تنها راه دفاع از آن، وقوع حوادث قصه در دهه ۶۰ بود. حال آنکه این کهنگی در گذار به دوره حال نیز رفع نشد و تا پایان گریبانگیر سریال شد. البته میری در کارگردانی کم غلط و هوشمندانه عمل کرد و تلاش او در بازی گرفتن از بازیگران، متفاوت از قالب آشنایشان رضایت بخش بود. امین تارخ، بهاره کیان افشار، الیکا عبدالرزاقی و… همگی متفاوت از چهرهای بودند که در آثار قبلی از آنان دیده بودیم. سریال اما یک معرفی ویژه داشت؛ سعید چنگیزیان. این چهره تئاتری بی ادعا، چنان با قدرت و صلابت نقش خود را بازی کرد و جذابیتهای منفی بودن هم به کمک او آمد که یک ضد قهرمان حسابی شد و خوب هم به چشم آمد. با این حال فینال ضعیف و آبکی که سر مویی از قوت میانههای داستان را نداشت، همه رشتهها را در پایان پنبه کرد.
«مهر طوبی»؛ بی سر و صدا آمد و رفت
سیدمجید موسویان، ناظر کیفی سریالهای تلویزیونی، با «مهر طوبی» که ابتدا «کوچههای خواب» نام داشت، در مقام کارگردان خود را معرفی کرد؛ اما چه کارگردانی. فیلمنامهای که داعیه معرفتی بودن دارد و قصد داشت سیر تحول یک جوان را به تصویر بکشد، به دلیل پرداخت شعاری و الکن، تأثیر خود را از دست داده بود. مهدی سلوکی و مهران رنجبر هم زوج مناسبی برای یکدیگر در این سریال نبودند. از سویی قصه عشق کاراکترهایی که سلوکی و آزاده زارعی نقششان را ایفا میکردند، به دلیل پنج قسمتی بودن سریال و تایم کوتاه، مجال چندانی برای طرح در قصه را نیافت و هدر شد. موسویان هم که به نظر بیشتر نگاه دستگرمی به این سریال داشت، خلاقیت چندانی در کارگردانی از خود نشان نداد تا بتوان به آینده او و تداوم حضورش در این عرصه امیدوار ماند. این مینی سریال بیشتر تله فیلم کش آمده بود که بنا به مناسبت مذهبی باید بیش از یک یا دو قسمت آنتن را پر میکرد.
سایرین
از «کلاه قرمزی ۹۴» که در نوروز پخش شد و انصافاً جذابترین برنامه در مقایسه با رقبا بود به دلیل تفاوت ساختاری با سریالها چیزی ننوشتیم. «خاتون» در شبکه تهران، «شهر من شیراز» در شبکه دو، «شکرآباد» در شبکه نسیم، «آسمان من» در افق در پخش اول و سریالهای «دلنوازان» در شبکه سه، «شاید برای شما اتفاق بیفتد» در شبکه تهران، «حبیب آقا» در شبکه تهران، «میخک» در شبکه دو، «حادثه» در شبکه چهار، «وکیل تاسکا» در شبکه پنج، «آپارتمان» در آی فیلم، «دردسرهای عظیم یک» در شبکه سه، «مار و پله» در شبکه پنج و «خاک و نمک» در شبکه پنج در بازپخش از دیگر سریالهای فصل بهار امسال بودند.
«میکائیل»؛ پلیس عاصی
اغراق نکردهایم اگر بگوییم تعلق به ژانر و قواعد آن در سینما و به ویژه تلویزیون ما با همه جای دنیا تفاوت دارد. ژانر پلیسی هم به واسطه آنکه موسسه ناجی هنر خود را متولی و صاحب رای در قبال آثار ساخته شده در این حوزه میداند، از اعمال نظر و حذف و اضافه درباره آنها کوتاهی نمیکند. در چنین فضایی، سعید نعمتا… یک پلیس طغیانگر و عاصی به نام «میکائیل» را آفرید. این سریال که اواسط فروردین به کارگردانی سیروس مقدم روی آنتن رفت، به دلیل تم جسورانهاش در به تصویر کشیدن دغدغههای یک پلیس اخلاق مدار که برای استقرار عدالت و نظم، گاه قوانین و ضوابط را نیز زیر پا میگذارد و همین روحیه سرکش کاراکتر اصلی سریال با بازی جاندار کامبیز دیرباز به خوبی پرورانده و ایفا شد، مورد استقبال قرار گرفت. در کنار او، درخشش کمدینی مثل علیرضا خمسه در نقشی جدی، جزو ابعاد شگفت انگیز سریال بود. مقدم با این سریال نشان داد مشکلی با تغییر ژانر ندارد و در هر حالت، میتواند با یک فیلمنامه دقیق و حساب شده، سریالی با ضریب اقبال بالا را تحویل دهد. با وجود نامتعارف بودن رفتارهای میکائیل به عنوان یک پلیس که در اشلی کوچکتر، کلینت ایستوود در «هری کثیف» (دان سیگل) را تداعی میکرد، اما نعمتا… وجوه ایرانی خاصی را برای شخصیتش در نظر گرفته بود و متهم به کپی برداری نشد.
برای محبوب بودن پایتخت نیاز به نظر منتقدان نیست نیاز به نظر میلیون ها ایرانی که تنها برنامه ای که مردم رو به سمت تلویزیون ایران کشوند پایتخت بود یک نمونه آن خود من – در حاشیه یک متوسط و در حاشیه دو افتضاح بود