10:54

علی شمس با بیان اینکه سعدی افشار صدای خود را به سیاه بخشیده است، نکته‌ای مغفول را ، در ماجرای شایبه نژادپرستی سیاه مطرح می‌کند.

به گزارش ایسنا، ۳۰ فروردین ماه سالروز درگذشت سعدی افشار است. هنرمندی که نامش بیش از هر چیز شمایل کارکتر «سیاه» را به یاد می‌آورد. سعدی افشار هنرمندی است که هم خواص او را می‌ستایند و هم عموم مردم او را دوست می‌دارند.

در سالروز درگذشت این هنرمند با علی شمس نمایشنامه‌نویس، کارگردان، مترجم و پژوهشگر جوان تئاتر هم کلام شدیم.

شمس گرچه به عنوان کارگردانی سنتی کار، شناخته نمی‌شود ولی در نمایش‌هایش گوشه چشمی به سنت‌های نمایشی ایران دارد و علاقه‌اش به این حوزه مشهود است. او که در ایتالیا درس تئاتر خوانده، در این سال‌ها آثار گوناگونی را در حوزه نمایشنامه و کتاب‌های تئوریک به فارسی برگردانده و مقایسه‌هایی میان سیاه بازی ایران و کمدیادلارته ایتالیا دارد.

در این گفتگو ضمن یادآوری بخشی از ویژگی‌های هنرمند سیاه کشورمان، پاسداشتی هم از مقام سیاه داریم چرا که سیاه و سعدی آن چنان به هم آمیخته‌اند که نمی‌توان آنها را جدا از هم تصور کرد.

شمس تاکید می‌کند که سیاه، نماینده اقشار فرودست جامعه ایرانی است که با زبان شیرین و تند و تیز خود ناگفته‌های مردمان ستمدیده را بازگو می‌کرده است.

او در این گفتگو با رد کردن مطالبی که چندی پیش درباره شایبه نگاه نژادپرستانه سیاه مطرح شده بود، به ایسنا می‌گوید: در سرزمینی که سابقه نژادپرستی و نسل کشی ندارد، چگونه نگاه‌های نزادپرستانه را به سیاهی که نماینده مردمان فرودست است، نسبت می‌دهند؟

علی شمس در آغاز درباره میراث سعدی افشار برای نسل جوان می‌گوید: بیش از هر چیزی سعدی افشار را یک آیکون می‌بینم؛ نقطه‌ای برجسته در ساحت نمایش سیاه‌بازی که بخشی از نمایش‌های آیینی سنتی ماست.

او ادامه می‌دهد: اساسا عناوینی که در شمای کلی به نمایش‌های ایرانی اطلاق می‌شوند اصواتی هستند که همیشه به شکل کلی و با واژگانی همچون میراث، موزه و … مطرح شده‌اند.در هر دو سوی مواجهه با آیین با نقطه تلاقی سر و کار داریم؛ یا فشاری برای حفظ آن یا تلاشی برای عبور از آن.

شمس در تعریف آیین می‌گوید: آیین، چشم‌اندازی معکوس است. چشم‌انداز به معنای امر پیش‌رو است ولی آیین نعل وارو می‌زند و به معنای چشم‌اندازی به گذشته است و حال باید دید یک ملت برای حفظ یک آیین چقدر احساس ضرورت می‌کند به این معنا که آیا به عنوان یک شهروند مدرن برای حفظ و نگهداری آیین‌های متعدد مذهبی مانند نخل‌برداری که در یزد مرسوم است، چه اندازه احساس نیاز می‌کنیم؟

این نمایشنامه‌نویس در عین حال خاطرنشان می‌کند: درباره تعزیه عموما ماجرا متفاوت است. به این معنا که تا وقتی ارادت به اهل بیت وجود دارد، یک مسلمان با حمایت یا بدون حمایت، آگاهانه یا ناآگاهانه در حفظ این آیین‌ها می‌کوشد.

سعدی افشار و پیتر بروک
شمس با ارایه توضیحاتی درباره ریشه سیاه در نمایش‌های سیاه بازی ادامه می‌دهد: پژوهشگرانی مانند بهرام بیضایی، ریشه سیاه را در جشن‌های باروری می‌دانند. همچنانکه در خاطرات شاه شجاع در کتاب انیس‌الناس چنین مضمونی وجود دارد.

این مترجم تئاتر با اشاره به دیگر نظریه‌های شکل گیری سیاه از سوی دیگر در جشن‌های خرمن که با صورت بز برگزار می‌شده است، آیین بزپوشی و حضور بز سیاه را در مناطقی مانند سوریه، ترکیه فعلی و … می‌بینیم. مهرداد بهار هم حضور سیاه را در تمدن سومری و بین‌النهرین می‌داند. به هر روی برخی از پژوهشگران ریشه سیاه را به جشن‌های سومری و بین‌النهرین مرتبط می‌دانند.

شمس در ادامه به حضور سیاه پوستان در مناطق جنوبی ایران اشاره و یادآوری می‌کند: از قرن هفتم به بعد و به دنبال تجارت ایرانیان با آفریقا، بردگانی خریداری و به جنوب ایران آورده می‌شوند که شیوه فارسی حرف زدن‌شان موجب خنده می‌شده و طلخک را یادآوری می‌کرده است.

این پژوهشگر تئاتر، نظریه نژادپرستانه بودن حاجی فیروز و سیاه را کاملا رد می‌کند و می‌گوید: جای تعجب و تاسف است که یکی از مدیران شهرداری به جای رسیدگی به وظایف بسیار مهم‌تر چنین نظریه غریبی صادر می‌کند!

شمس در ادامه از نکته‌ای سخن می گوید که معتقد است در چند وقت اخیر و به دنبال اظهار نظر آن مسئول، در سخنان پژوهشگران دیگر مغفول مانده است.

او توضیح می‌دهد: شخصیت اصلی نمایش‌های کمدی در دنیا از قشر فرودست می‌آید و لهجه‌ای روستایی و قامتی ناصاف دارد ولی آنچه سیاه ما را در قیاس با همتایانش در کمدی‌های دیگر کشورها ویژه‌تر می‌کند، تلفیق سیاه با روحیه عرفانی است . تمام کارکترهای کمیک در نمایش‌های کمدی مانند کمدیادلارته ویژگی‌های زشت و نکوهیده انسانی مانند حرص و آز و شهوت‌رانی دارند و اتفاقا همین ویژگی‌ها ایجاد خنده می‌کند ولی سیاه ما نه تنها هیچ خصیصه زشتی ندارد ، بلکه از روحیه‌ای عرفانی و مجنون‌گونه برخوردار است.

شمس ادامه می‌دهد: با استدلال همان دوستانی که سیاه را حاوی نگاه‌های نژادپرستانه می‌دانند، می‌گویم در کشوری که نه سابقه نسل‌کشی داشته و نه نژادپرستی، چگونه چنین نظریه‌ای صادر می‌شود؟!

او با اشاره به حضور شخصیت‌هایی همچون بهلول در فرهنگ ایران توضیح می‌دهد: در تاریخ شفاهی و مکتوب خود کارکترهایی مانند مجنون، بهلول، طلخک و … داریم که خود را به جنون و حماقت می‌زدند و به این شیوه می‌توانستند تلخ‌ترین حقایق را بیان کنند. آخرین نمونه اینها کریم شیره‌ای در دربار ناصرالدین شاه است. او حرف‌هایی می‌زده که اگر شخصی دیگر یک صدم آن را می‌گفت، قطعا شاه زبانش را از حلقومش بیرون می‌آورد ولی در تاریخ آمده که کریم شیره‌ای چه سان مورد محبت ناصرالدین شاه بوده است.

شمس تاکید می‌کند: بنابراین سیاه نه تنها نماد نژادپرستی نیست بلکه حلقوم مردمانی زبان بسته است. او در لوای شوخی و مضحکه تلخ‌ترین حقایق را بیان می‌کند و انتخاب سیاه به عنوان نماینده مردم زبان بسته از سوی ایرانیان، نشان‌گر هوش ملت ماست که نازل‌ترین فرد را به لحاظ طبقه اجتماعی، به عنوان نماینده خود انتخاب می‌کنند. آیا این نژادپرستی است یا بها دادن و احترام گذاشتن به نژاد سیاه؟

او به نکته‌ای دیگر درباره سیاه اشاره و خاطرنشان می‌کند: سیاه در عین نوکری و فرودستی، دمار از روزگار همه قلدرها در می‌آورد و این اتفاقا برآمده از قدرت اوست.

شمس در ادامه درباره سعدی افشار چنین می‌گوید: سعدی افشار دارای ویژگی‌هایی است که نمی‌توان سیاه را بیرون از او تصور کرد. گاهی بازیگر به نقش هویت می‌دهد و گاهی برعکس ولی سعدی افشار به سیاه هویت می‌بخشد و سبب می‌شود مجموعه‌ای از ویژگی‌های ذاتی خودش وارد شخصیت سیاه شود.

او، سعدی افشار را نابغه سیاه‌بازی می‌داند که به کارکتر سیاه رنگ می‌دهد: سعدی افشار سیاه را ارتقا داد و البته همه اینها ناآگاهانه و برآمده از نبوغ ذاتی‌اش بود.سعدی صدای خود را به سیاه بخشیده است و این افزون بر چیره دستی او در حوزه بداهه‌پردازی است که البته ویژگی نمایش‌های کمدی در دنیاست.

شمس در پایان توضیح می‌دهد: هیچ گزارش درباره لحن و نحوه بیان سیاه در دوره قاجار نداریم و آنچه به عنوان صدای سیاه می‌شناسیم، امضای شخصی سعدی افشار است. بنابراین لحن سیاه را مدیون او هستیم.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *