بانی فیلم – گروه سینمای ایران- هادی داداشی: این حجم از حواشی و لفاظیهای بدون رودربایستی که سینما صرفاً در هفته گذشته سپری کرد، شاید در طول برگزاری جشنواره فیلم فجر ۳۴ به عنوان مهمترین و با اهمیتترین رویداد در این حوزه هم مجال بروز پیدا نکرده بود. بهروز افخمی در نخستین برنامه زنده «هفت» در روال هفتگی، سیمرغ پرویز پرستویی را زیر سوال برد. سپس پرستویی در دفاع از خود افخمی را به چند فقره ندانم کاری و اتهام متهم کرد. مجری «هفت» دوباره در مقام پاسخگویی بر آمد. لیلا حاتمی سرصحنه «رگ خواب» حسابی از خجالت چند خبرنگار درآمد و مانی حقیقی هم با ذوق زدگی مبهمی همان خبرنگاران را «دوزاری» خطاب کرد. از سوی دیگر پرستویی در برنامه اینترنتی فریدون جیرانی به سامان سالور و «سیزده ۵۹»اش تاخت و طولی نکشید که کارگردان فیلم هم او را به مناظره و روشنگری دعوت کرد. در اتفاقی دیگر، فریبا شاهسون مدعی فیلم جلال دهقانی اشکذری شد و کارگردان «دلبری» هم پاسخ او را داد و اضافه کرد که سازندگان فیلم درصدد آماده کردن جوابیهای برای حرفهای او هستند. پاسخی که دوباره واکنش شاهسون را در پی داشت. خلاصه آنکه به قول اهالی سیاست، سینما هفته گذشته به کمال، «آبستن حوادث» مختلف بود و روزهای پر التهابی را به خود دید.
«رگ خواب» لیلا حاتمی دست خبرنگاران نبود
نگارنده در کنار کار روزنامه نگاری و ژورنالیستی، به واسطه فعالیت در حوزه روابط عمومی، جنسی دیگر از مواجهه با همکاران خود را هم تجربه کردهام. یعنی جدا از بحث رفاقت و مناسبات عالم همکاری، به دفعات، ناگزیر در کسوت یک منبع خبر و مصاحبه شونده ظاهر شدهام و پاسخگو بودهام. موقعیتی که تجارب گرانبهایی را در شناخت نزدیکتر بیشتر دوستان خبرنگار در اختیارم قرار داده است. آقایی از فلان مجله خانوادگی حوالی نیمه شب در کمال خونسردی به خود اجازه میدهد بارها برای گرفتن شماره تلفن فلان هنرمند تماس بگیرد، خانمی که تازه ساعت ۲۳ یادش افتاده عکس صفحه یک روزنامه یا هفتهنامهاش همان لحظه یا فردا صبح اول وقت باید از سمت تو تهیه شود پاشنه در را طلبکارانه از جا میکند، دوست دیگری چون خبر اختصاصی از پروژهات را به جای او به دیگری دادهای بر تو خرده میگیرد، شبه خبرنگاری توقع ارائه توضیح برای کلی از واضحات را دارد و… . این قضایا را وقتی به برخورد همین معدود افراد با هنرمندان تعمیم بدهید، قطعاً بیجا نیست اگر خیلی از چهرههای معروف را محق بدانید که گاهی همه مطبوعاتیها را با یک چوب برانند. خاصه آنکه روند تزریق نیروهای تازه نفس به مطبوعات و رسانهها، در عین عدم برخورداری از یک پروسه آموزشی حرفهای، متأسفانه طی سالهای اخیر، به ویژه پس از رونق جراید در دهه ۸۰ فلهای و گاه رانتی صورت گرفته است. علاقهمندان به ژورنالیسم و جذابیتهای فریبنده آن در جریان گسترش بی رویه روزنامهها، با کمترین توان و استعداد در یک سیستم نادرست، راه خود را به برخی از مطبوعات باز دیدند و برای خود سابقه ساختند. مدتهاست هم که صنفی حامی حقوق این قشر نیست تا شاید برای چنین هجوم بی فیلتری، چاره جویی کند. چه بسیار نیروهای کاربلد و نخبه در حوزه ژورنالیسم که حقشان به سبب همین علاقهمندان ارزان و در بی تفاوتی مدیران مسوول و سردبیران تضییع شده و مرجعی برای تظلم نداشتهاند تا دلسرد شده، بنشینند و خون دل بخورند. اینها را به عنوان یک دیباچه جمع و جور داشته باشید تا برسیم به ماجرای حادث شده در پشت صحنه در «رگ خواب»
اتفاقاً پیام کوتاه دعوت از این پشت صحنه برای من هم آمد، ولی طبق روال توسل به اداره هیأتی اوضاع، توضیح خاصی درباره هدف از این دعوت را ضمیمه خود نداشت که بانیفیلم طبعاً خبرنگاری برای پوشش آن نفرستاد. این ماند تا ماجرای انتشار فایل صوتی به عنوان راهکاری از سر تسویه حساب و خالی کردن دق دلی.
آیا میتوان در این اتفاق یک طرف درگیر را مقصر دانست؟ آیا عدم طراحی برنامهای مدون برای نحوه پوشش دهی توسط خبرنگاران و نبود هماهنگی اولیه با هنرپیشه مذکور عامل اصلی بروز این برخورد است؟ آیا خبرنگاران حاضر در آن گفتوگوی کذایی، تئوریسینهای فرهنگی و اندیشمندان هنری بودهاند که انتظار در گرفتن بحثهای عمیق آن هم در یک فرصت محدود از آنان میرفته است؟ اینها در کنار هزاران پرسش دیگر که از سر دلسوزی یا انتقام جویی در مخیله خیلی از ما رشد پیدا کردند، میتوانند برای آسیب شناسی رفتار غیرمحترمانه روی داده مورد تأمل قرار گیرند. با این حال بدترین مواجهه با چنین اتفاقی، تخطئه و تخریب دو طرف و ضدیت علیه یک طرف است. اگر لیلا حاتمی در جریان برگزاری مراسم کن با فتو ژورنالیستی بر میخورد که عکس گرفتن از یک لحظه کنار رفتن روسری او را ابزاری برای یک شوخی یا باج خواهی مهوع قرار میدهد، در سوی دیگر خبرنگارانی را هم میبیند که در دفاع از هجمه ایجاد شده پیرامون دست دادن او با ژیل ژاکوب در سال ۲۰۱۴ سینه چاک میدهند و به دلواپسان خرده میگیرند. اگر لیلا حاتمی از آنسوی خط صدای خبرنگاری را میشنود که از رنگ و غذای دلخواه او میپرسد، در این سو موج گستردهای از خبرنگاران را هم دوشادوش خود دیده که پاییز سال ۸۷ پس از واقعه غم انگیز سوختن سینما جمهوری پیگیر حادثه بودند و بی توقع دل سوزاندند. اگر خانم حاتمی شبه خبرنگارانی را دیده که در کاخ جشنواره تقاضای عکس سلفی داشتهاند، در سوی دیگر خبرنگارانی هم بودهاند که وقتی تلویزیون تصویر او را از «پله آخر» حذف کرد یا از پخش تیزر «در دنیای تو ساعت چند است» با بازی ایشان خودداری کرد، مدیران صدا و سیما را به رگبار انتقاد و سرزنش بستند. پس از ناحیه مطبوعات و رسانهها در بحرانها و مخاطرات، برای بانوی آرام سینمای ایران کم گذاشته نشده است. با این وصف، هم او چوب برخوردهای آماتوری همصنفان ما را خورده و هم از پشتیبانی حرفهایها منتفع شده است. ضمن آنکه شنیدن یک فایل صوتی بدون درک شرایط چنین موقعیتی نمیتواند تصویری همه جانبه را برای قضاوت در اختیار بگذارد و به ما بگوید واقعاً هشت تا میکروفون جلوی دهان او گرفتهاند یا خیر. در همین حد، اما با تجسم چهره خبرنگارانی که حفظ حرمت کرده و برخورد ظاهراً عصبی و بی حوصله لیلا حاتمی را با پرخاشگری پاسخ ندادهاند، باید صنف ما را در موضع متانت و یا احتمالاً قدرت بنشاند. میتوان با این حربه به لیلا حاتمی تاخت و بر او خرده گرفت و در ذم بی اخلاقی با پرده دری سخنوری کرد. ولی آیا این شیوه که حریمها در خلال انبوهی از جدالهای کلامی از میان بروند، به جلوگیری از تکرار ماجراهای مشابه کمک میکند یا به جری شدن دو طرف میانجامد؟ قطعاً در پاسخ و بنابر منطق هر ذهن آگاهی، گزینه معقولتر برگزیده میشود. عنان گسیخته زندگی شخصی یک بازیگر را سوژه تلافی قرار دادن نه در شأن جامعه خبرنگاری و نه در خور کارنامه هنری و اعتبار خود اوست که باید در مهار یک عصبانیت مقطعی و با خرد جمعی از تبعات منفی آن جلوگیری کرد. حاتمی میتواند توضیح دقیقی را در دلجویی از خبرنگاران جریحه دار ارائه دهد یا خود را به بی تفاوتی بزند، اما در هر دو حالت، شأن خبرنگاران واقعی و کوشا، والاتر از آن است که با چنین اتفاقاتی مخدوش شود. پس بدون تردید برخورد محترمانه و از سر رأفت با چنین قضیهای، هوشمندانهترین روشی است که با محو تدریجی جنبههای غم انگیز آن، پیامدهای مثبت روانی خود را هویدا خواهد کرد. فارغ از آنکه حاتمی برای احیای وجهه متین و دوست داشتنی خود در مقام توضیح برآید یا نه.
مانی حقیقی و خبرنگارهای دوزاری!
بحث خبرنگارهای صرفاً علاقهمند را در مقدمه این مطلب آوردم. خبرنگارنماهایی که در هر شغل و صنفی، عملکرد نظایرشان آه از نهاد سایرین بلند میکند. از یک دیدگاه خوش بینانه، مانی حقیقی با توجه به روحیهای که از او سراغ داریم، این لفظ وقیحانه را به کل جامعه خبرنگاری عمومیت نداده و بامزگی کرده است. از منظر غیر آن، حقیقی «اژدها وارد میشود» را از پل فیلم فجر و برلین گذراند و نتایجش برای او هم چندان امید بخش نبود. دست کم تا حدی که او انتظار داشت و چشم امید بسته بود. در حاشیه دوزاری خواندن خبرنگاران توسط حقیقی و «لذت عمیق» بردن او، شاید دستاویز قرار دادن جایگاهی که فیلم اخیر او به دست نیاورده و بار روانی منفی ناشی از آن را، برای تلافی جویی آسانترین مقابله باشد. میتوان فیلم «پنجاه کیلو آلبالو»ی او را که به اکران نوروزی راه یافته و چشم به گیشه دارد، به دست همان خبرنگاران دوزاری سپرد و از کنارش گذشت. اما این نحوه اعتراض در بایکوت کردن یک فیلمساز و هنرمند آن طور که برخی از خبرنگاران در فضای مجازی خواستارش شدهاند، نه یک عمل صنفی خردمندانه که رویکردی از روی عجز است. اینکه چند سوال مشابه اولیه از خبرنگاران نشریاتی همچون گاردین از سوپراستارهای خارجی را در مقام مقایسه با پرسشهایی که برای لیلا حاتمی مطرح شده، ملاک ارزش بخشی به جایگاه خودمان قرار دهیم هم صورت خوشی ندارد. کما اینکه در نمونههای دیگر از جمله درگیری مل گیبسون با عکاس دیلی تلگراف یا حمله ویل اسمیت به خبرنگار اوکراینی که سه بار صورت او را بوسید و… که شدیدتر از موضعگیری لیلا حاتمی یا مانی حقیقی بودند، هیچگاه حرفی از بایکوت رسانهای آنان پیش کشیده نشد. فکت آوردن از برخوردی که چندی قبل با هنگامه قاضیانی در خودداری از انعکاس اخبار کنسرت او شد و عذرخواهیاش را هم در پی داشت، در فرهنگ ما نباید مصداق یک حرکت فرهنگی و تشویق به کمپین سازیهای کینه ورزانه شود. باب شدن چنین رفتاری تنها به ازدیاد آنها خواهد انجامید و شکلی باج خواهانه خواهد یافت که حرمت هر دو طرف را زائل میکند. اتفاقاً باید «پنجاه کیلو آلبالو» را دید، نقد کرد و جایگاه آنرا در سینمای ایران سنجید. باید در انتظار حاتمی در «رگ خواب» بود و از کم و کیف حضور او و روند بازیگریاش نوشت، نه اینکه با تمسخر، کاندیدا نشدن این بازیگر را بابت بازی در «من» در فیلم فجر امسال، ریشه عصبانیت او دانست یا مشکلات روحی برایش تراشید. با چنین معیاری، گذر زمان به احقاق حق و روشنگریهای دقیق خود ادامه میدهد و پاسخ متعارفی برای طرف خطاکار خواهد بود. فراموش نکردهایم افکار و مواضع غیرکارشناسی و خلق الساعه را که چه ها بر سر این ملت و کشور نیاورده است.
پرستویی و جنگی که افخمی آغاز کرد
بهروز افخمی در بخشی از نخستین برنامه زنده «هفت» پس از ایام جشنواره فیلم فجر، نه برداشت و نه گذاشت و گفت سیمرغ بهترین بازیگر مرد حق پرویز پرستویی نبود چون بازی خاصی نداشت و داوران با اهدای این جایزه به او، خواستهاند با مصلحت نگری، دلخوری سازندگان «بادیگارد» را جبران کنند. این نظر شخصی افخمی منجر به اعتراض پرستویی شد و گفت: اگر واقعاً این طور است، حاضر است سیمرغش را پس بدهد و در حاشیه آن، افخمی را کارگردان متوسطی دانست که فیلم «تختی» علی حاتمی را خراب کرد، «عقرب» را نیمه تمام گذاشت و «میرزاکوچک خان» را با پس زدن ناصر تقوایی ساخت. افخمی هم که با ترفند بهترین دفاع حمله است، همیشه کار خود را پیش برده، بلافاصله از تریبون روزنامه «هفت صبح» به جای رفتاری شایسته یک سینماگر قدیمی، به نقد بازیگری پرستویی پرداخت. او تز داد که پرستویی به جز یکی- دو مورد، سالهاست دارد (حاج کاظم) «آژانس شیشهای» را تکرار میکند و اگر کمی شوخ طبعی به «بادیگارد» تزریق میکرد، جذابتر و موفقتر مینمود!
احتمالاً او ترکشهای این جدال کلامی را در بخشی از برنامه «هفت» دیشب هم منعکس کرده است، ولی به هر حال پرستویی از ادامه دادن آن خودداری کرده. افخمی میتواند باز هم نظرات شخصیاش را در قالب نقد در «هفت» مطرح کند و برایش هم فرقی نداشته باشد که پرستویی مخاطب کلام او قرار میگیرد یا هنرمندی دیگر. اما آیا از تداوم چنین روشی اعتباری برای او حاصل میشود؟! بعید میدانیم!
دو ماجرای دیگر
پرستویی هفته گذشته غیر از رویارویی با افخمی، با حضور در برنامه اینترنتی «۳۵» با اجرای فریدون جیرانی، نکاتی را نیز درباره سامان سالور بیان داشت و از او با لفظ «یک کارگردانی به نام سالور» یاد کرد که «سر لوکیشن فیلم رضا کاهانی» از این بازیگر درخواست بازی در «سیزده ۵۹» را داشته است. سالور پس از انتشار تصاویر این گفتوگو در فضای مجازی، پرستویی را به مناظره فراخواند و اظهارات پرستویی را رد کرد. سالور، فرهاد اصلانی و جمشید مشایخی دو بازیگر دیگر این فیلم را هم شاهد صحبتهای خود آورد. با این حال باز هم پرستویی پیگیر صحبتهای سالور نشد و این مسئله در هیاهوی بحثهای دو انتخابات اخیر در کشور محو شد. همین مسئله را در اعتراض فریبا شاهسون به سازندگان فیلم «دلبری» نیز شاهد بودیم. به نظر میرسد حالا که سینمای ایران در فضایی دوستانه مسیر خود را باز یافته و پدیدههای جوان و فکرهای نو در فیلمهای جشنواره اخیر فجر، خبر از آغاز موج تازهای در جریان فیلمسازی کشور میدهند، دامن زدن به چنین بحثهایی صرفاً دست و پای سینماگران را خواهد بست و توان آنرا صرف بازیهای بیهوده خواهد کرد. امروز نیاز به اندکی طاقت، کمی بزرگ منشی و میزانی اخلاقگرایی داریم و بس.
هفته گذشته حوزه سینما جدالهای کلامی جنجالی و تند و تیزی را شاهد بود