بانیفیلم: هر گوشه از کشورمان ایران، تاریخی شنیدنی و حکایتهای گوناگونی از فراز و فرودهایی دارد که شاید به گوش پایتختنشیان نرسیده باشد.
در میان شهرهای استانهای مختلف مملکتمان، داستان مردم نجیب و شریف بلوچستان از سایر نقاط کشور، تلختر و ناگوارتر است.
جمشید پوراحمد از فیلمسازان کشورمان در ادامه ساخت مجموعه
مستند داستانی «فنگ شویی ذهن» به همراه گروه سازنده به بلوچستان رفته تا بخشهای مربوط به این استان را جلوی دوربین ببرد.
آشنایی چهره به چهره جمشید پوراحمد با مردمان این منطقه از کشورمان، روایتهایی خواندنی دارد که این فیلمساز در نوشته زیر بخشی از این داستان را بازگو کرده است.
آنجه در پی میآید حاصل تجربیات پوراحمد از مردمان شریف و نجیب بلوچستان ایران…
****
مردی فرهیخته و هنرمندی از جنس افتادگی، شعر، شور، معرفت و انسانیت.
او بخشندگیاش را از موسیقی بلوچ آموخته بود.
واحدبخش بادپا نوازنده، صاحب سبک و دارای دیدگاه، شاعر و سازنده سازهای منحصر به فرد و بینظیر در خطّه بلوچستان با آثار متعدد فرهنگی که از این هنرمند به جا مانده…
زادگاهش چابهار بود و ساکن روستای نوبندیان از توابع دشتیاری.
دشتیاری کوتاه زمانی است مه به شهر تبدیل شده، با اولین فرماندار سختکوشاش مهندس عفتی، مدیری با سابقه درخشان در مازندران که در راه آبادانی شهر تازه دشتیاری، با دست خالی، از جان مایه گذاشته.
واحدبخش بادپا، متولد سال ۱۳۳۶بود. دست تقدیر دفتر عمرش را بست و مرداد ۱۳۹۸به سوی ابدیت پرواز کرد.
زندهیاد بادپا، کتاب «نبی رحمت» را به زبان شیرین بلوچی ترجمه کرده است. همچنین یکی از شاهکارهای این هنرمند فقید این است که پس از توافق با محمود دولتآبادی توانست ترجمه بلوچی رمان «کلیدر» را به انجام برساند و این کتاب ارزشمند را با زبان و فرهنگ بلوچی درهمآمیزد.
کتاب ترجمه بلوچی رمان «کلیدر» روز جمعه توسط خانواده زندهیاد بادپا رونمایی شد.
بادپا صاحب شش فرزند بود؛ پنج دختر و یک پسر به نام بانزک که متاسفانه در جوانی در اثر حمله قلبی دار فانی را وداع گفت.
همه پنج دختر زندهیاد بادپا، دارای تحصیلات عالیه هستند؛ حمیرا، زیبا، راحله، زهرا و معصومه نام دختران این هنرمند و ادیب بلوچستانی هستند.
روحیه بخشندگی و کرامت مرحوم بادپا زبانزد مردم منطقه است؛ او انسانی خالص و مخلص بود. میدانست ثروت دنیا از آن دنیاست.
جالب است بدانیم که یکی از اصول فرهنگی و سنتی مردمان این خطّه از میهنمان که باعث جاودانگی و غنای فرهنگ بلوچ شده این است که «زمین» برایشان مفهومی مقدس دارد و خرید و فروش آن را امری ناپسند میدانند، اما در عین حال همین داراییشان را به سادگی به دیگران میبخشند!
همین ویژگی فرهنگ قومی مردمان بلوچ است که موجب شد زندهیاد بادپا در زمان حیانش، بخش بزرگی از ثروتش را به محرومان روستای نوبندیان بخشید.
یکی از دغدغههای مرحوم بادپا، ترویج و معرفی فرهنگ غنی بلوچ به مردم سایر نقاط کشور بود.
برایش بسیار غمانگیز بود وقتی همراه با دخترش زهرا برای حضور در نمایشگاه کتاب به تهران آمده بود و دخترش که لباس زیبای زنان بلوچی را به تن داشت، مردم شرکتکننده در نمایشکاه، گمان میکردند دخترش، اهل هند یا پاکستان و حتی کشورهای عربی است.
این ناآگاهی نسبت به پوشش زنان یکی از مهمترین استانهای ایران، باعث تاسف زندهیاد بادپا شد. اینکه چرا سطح آشنایی مردم پایتخت و شرکتکنندکان در نمایشگاه کتاب که قاعدتاً جزو گروه فرهنگی جامعه هستند تا این اندازه نازل و سطح پایین است!
او از خود میپرسید چرا مردم شهرهای دیگر مملکت نباید از فرهنگ غنی و نوع پوشش و لباسهای فاخر هموطنان بلوچشان، آگاهی و شناخت داشته باشند؟
یکی دیگر از کارهای تحقیقی مرحوم بادپا، جمعآوری ضربالمثلهای بلوچی است. او این ضربالمثلها را بعد از تصحیح و اصلاح در کتابی گردآوری کرد که متاسفانه عمرش کفاف نداد تا شاهد چاپ و انتشار این مجموعه ارزشمند فرهنگی شود.
تنها ثروت به جا مانده از واحدبخش بادپا به غیر از همسر و فرزندانش، گنجینهای شامل هزاران جلد کتاب نفیس است که در حال حاضر توسط همسر و دو دخترش زیبا و زهرا حفظ و نگهداری میشود.
برای من افتخاری بود که توانستم قصه خانم زهرا بادپا را در قاب «مستند داستانی فنگ شویی ذهن» روایت کنم و داستان او را به عنوان دهیاری جوان و بسیار پرانرژی و خدمتگزار در روستای نوبندیان به تصویر بکشم.
خانم زهرا بادپا، در روستای نوبندیان به درستی گام در جای پای پدرگذاشته و حامی و غمخوار خانوادههایی شده است که در کمال تاسف روزگار سختی را میگذرانند.
این هموطنان شریف بلوچ در کنار بیتوجهی مسئولان دولتی، فاقد نان و سفره ، فاقد آب و بهداشت و درمان، فاقد شناسنامه، حتی فاقد یک اتاق و سرپناه شش متری و در یک کلام فاقد زندگی هستند…
باعث شرمساریست وقتی اینجا میبینم کودکان میهنم را در گوشه جنوبی کشور، حتی از داشتن یک جفت دمپایی پلاستیکی هم محرومند!
باید اینجا بود و دید که مردمان شجاع و نجیب دیار فرهنگی بلوچستان، زادگاه رستم، در شرایط ناگوار و اسفباری روزگار میگذرانند…
با مشاهده این وضعیت و بیعدالتیهایی که در حق مردمان شریف این خطّه از مملکتمان شده، شرمگین و خجالتزده میشوم؛ همین شرمساریست که موجب میشود به ناچار، سر بر آستان صاحب راز بگذارم و برای حفظ سلامتی و عمر طولانی مسئولان کشورم دعا کنم!